این متن را سال گذشته وقتی ماموریتم بعنوان رایزن فرهنگی در هند به اتمام رسید، نوشتم.یارب از گرمای طاقتسوز هندم دل گرفت...اصفهان هی، رشت هی، بجنورد هی، چالوس هیدوستان و سروران ارجمندروزهای پایانی ماموریت سوم بنده در کهندیار هندوستان و دارالحکومهاش حضرت دهلی به انجام آمد و گاه رفتن به مام میهن فرا رسید. اصولا، بودن و ماندن در هر مکانی، هرچند عاجل، علقههایی از جنس انس و الفت به محیط و محاط بدنبال دارد. اما این آمد و رفتها و دلبریدنهای مکررِ وظیفهبگیران دستگاه دیپلماسی "از" و "به" وطن، آنها را برای بستن بار عزیمت نسبت به دیگران مهیاتر و سبکدوشتر میکند، بخصوص وقتی که مقصدِ سفر ایرانِ عزیز باشد.نیک بخاطر دارم نخستین بار بسال ۱۳۸۳ بود که دست تقدیر روزگار بخشِ مهمی از سرنوشت خدمتگزاری فرهنگی این حقیر مذنب را به هند شگفتانگیز گره زد.همچو عزم سفر هند که در هر دل هست ...رقص سودای تو در هیچ سری نیست که نیست(صائب)و بقول قدما فیلمان یاد هندوستان کرد و خواسته و ناخواسته من را سه بار متوالی به این دیار پرطمطراق که اول بار در داستان طوطی و بازرگانِ مولانا اوصاف عجایبش را شنیده و بعدها کرامات پارسایانش را نیز خوانده بودم، رهسپار کرد.چونک بازرگان سفر را ساز کردسوی هندستان شدن آغاز کردهر غلام و هر کنیزک را زجودگفت بهر تو چه آرم گوی زود (مولانا) در جستجوی پَرطاووس، میهمان بزمِ فرهنگ و هنر و قند پارسی و طوطیان شکرشکن هند شدم و خوشبختانه هیچ جُور ناجوری هم ندیده و نکشیدیم و از این باب ایزد یکتا را سپاسگزارم، در سرزمینی خدمتگزار کشورم بودم که فرهنگ، تمدن و هنر ایران در مقام مقایسه با سایر کشورها بلندآوازه بود و قدر میدید و بر صدر نشسته بود.شکر شکن شوند همه طوطیان هند....زین قند پا درباره ناصره شارما داستان نویس هندی...
ادامه مطلبما را در سایت درباره ناصره شارما داستان نویس هندی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : dehgahi بازدید : 80 تاريخ : دوشنبه 6 تير 1401 ساعت: 20:41